بسم الله
بعضی وقتها دلم برای آشناها تنگ می شود. اما خب همیشه که همه در دسترس نیستند. اصلا بعضی ها همیشه آشنا نیستند. بعضی آدم ها در زندگی انسان موقتی هستند. می آیند و می روند و وقتی که رفتند هر چقدر هم دل تنگ شود یا هر قدر هم که دنبالشان بگردی بی فایده است. اعتقاد شخصی من این است که آن ها که می روند اصلا نیامده بودند که بمانند و رهگذری بیش نبودند. ولی باز هم به هر حال گوشه ای از زندگی ما را خواه ناخواه پر کرده اند. سوای همه این حرف ها اگر بخواهم سهم وبلاگستان را از بقیه قسمت ها جدا کنم، وقت های دلتنگی به وبلاگ دوست و آشنا سر میزنم، که الحمدلله اتفاقا دقیقا همینجور وقتها وبلاگ هیچ احدالناسی به روز نشده و هر جا سر می کشی بر دلتنگیت اضافه می شود. وقت هایی که آدم دنبال کسی می گردد آخر سر که کله مبارک، محکم به دیوار بن بست می خورد می فهمد که چقدر غریب است و هیچ کس را ندارد و اصلا آشنا کجا بود. و اتفاقا دقت کرده ام که وقت هایی که حس میکنی اوضاع خوب است و خوشحالی درست در همین وقت ها همه دوست ها و آشنا ها یادت می کنند. پشت تلفن آنقدر با تو کار دارند که کم می آوری و اجبارا جواب چند نفری را نمی دهی. پشت سر هم پیامک های با مزه و خنده دار و احوالپرسی و ال و بل می آید. آمار بازدید وبلاگ بالا می رود و کامنت ها هم بیشتر از همیشه، خلاصه آنقدر سرت شلوغ می شود که ازآن شرایط خوشی هم نمی توانی استفاده کافی و وافی بکنی. ظاهرا اینکه از قدیم گفته اند کار دنیا همیشه برعکس است واقعیت دارد.
پی نوشت:
هوای دلم ابری است، از همان وقت های دلتنگی است که اتفاقا هیچ کس هم نیست....